In The Name Of God
به صدای جویبارها
به خروش موج دریا
به صفای کهکشانها
به قطار کاروانها
به امید ساربانها
به عروسی آ سمانها
به آرامگاه دریاها
به صداقت و امیدم
به جوا نیم به قلبم
که تو را دوست دارم!
نوشته شده در چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:8 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
پستچي حواس پرت،
نامه هاي تورا به خانه همسايه مي اندازد!
وگرنه محال است فراموشم كرده باشي...
نوشته شده در چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:5 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
كسي چه ميداند امروز چند بار فرو ريختم...
از ديدن كسي كه،
تنهــا لباسش شبيــه به " تــو " بــود...!
نوشته شده در چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:4 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
اگر ماه بودم
اگر ماه بودم به هرجا که بودم
سراغ تورا از خدا می گرفتم
وگر سنگ بودم به هرجا که بودی
سر رهگذار تو جا می گرفتم
اگر ماه بودی به صد ناز شاید
شبی بر لب بام من می نشستی
وگر سنگ بودی به هرجا که بودم
مرا می شکستی مرا میشکستی
نوشته شده در چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:4 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
عشق
نپرس از من چه آمد بر سر عشق
جواب من به جز شرمندگي نيست
در زمانه اي كه عصا از كور مي دزدند
من ساده محبت جستجو ميكردم
نوشته شده در چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:3 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
گفته بودي
گفته بودی که چرا محو تماشای منی
آنچنان مات که حتی مژه بر هم نزنی
مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی
نوشته شده در چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:2 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
In The Name of God
چرا غم نمی داند که من غمگین ترین غمگین شهرم
بیا ای دوست با من باش که من تنها ترین تنهای شهرم!
نوشته شده در چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:1 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
سكوت
سکوتم را به باران هدیه کردم
تمام روزها را گریه کردم
نبودی در فراق شانه هایت
به هر خاکی رسیدم تکیه کردم ...
نوشته شده در چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:0 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
مهرباني
چنین با مهربانی خواندنت چیست؟
بدین نامهربانی راندنت چیست؟
بپرس از این دل دیوانه من
که ای بیچاره ماندنت چیست؟
نوشته شده در چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 19:58 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
به نام آنکه زندگی را به توان ابدیت رساند.
هر لحظه که بی تو میگذرد احساس میکنم گمشده ای در وجود خود جستجو میکنم.
تنها در معبر آینه ای نشسته ام و شب را با من خلوتی است دو ستاره غریب در آینه زن حکم سر گردانند به دنبال بهانه ای میگردم تا برای تو بنویسم برای تو که استقامت کوه ها را به تعجب وا داشته ای.ای فرشته ی بگذار اعتراف کنم که تنها در پناه چشمان توست که هر لحظه به آمدن بهار امیدوار می شوم پس تورا به لطافت لاله ها و مظلومیت شقایق ها سو گند می خورم که نگاهت را از اهل زخمی من دریغ مداری دوستم بدار و هیچ گاه ار من فا صله نگیر تو میتوانی تر کم کنی و مرا با غم هایم تن ها بگذاری فقط در لحظه ای که پیش منی میروی هر گز قادر نخواهی بود
مانع گریستنم شوی !
نوشته شده در چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 19:57 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
نوشته شده در چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 19:56 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
کا ش اون لحظه ای که یکی ازت میپرسه “حالت چطوره؟”
و تو جواب میدی “خوبم!”
کسی باشه که محکم بغلت کنه و آروم تو گوشت بگه: “میدونم خوب نیستی…
نوشته شده در جمعه 14 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 14:4 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
نفسم حتی فکر با تو نبودن داغونم میکنه
نوشته شده در جمعه 14 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 14:3 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
دلم
پُر است
پُر پُر پُر
آنقدر که گاهی
اضافه اش از چشمانم میچکد
نوشته شده در جمعه 14 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 14:2 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
نوشته شده در جمعه 14 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 14:1 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
פֿــدآیــــآ بـــﮧ تـ ـو سپــــرבمــــشـَــــــ آمـــــآ یــــﮧ פֿــواهشــــــے ازتــ دارمـــ
اگه یــﮧ ـ روزے یــﮧجایــــی بغــــل یــﮧ غریبــــــﮧمســـــت مســـــت بـــــاشـــه بــ בـ جورےیــ ـآבـ مــــטּ بنــــدازشــ
نوشته شده در جمعه 14 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 14:0 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
این روزها زیادی ساکت شده ام
حرفهایم نمی دانم چرا به جای گلو ؛
از چشمهایم بیرون می آیند ...
نوشته شده در جمعه 14 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 13:58 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
دنیا سه اصل دارد:
1)خاطرات
2)غم
3)عشق.
با اولی زندگی کن،دومی را به خاطر سومی تحمل کن.
نوشته شده در جمعه 14 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 13:57 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
تکرار هرچیزی خسته کنندست
اما تو مثل نفسی که تکرارت تضمین زندگیمه
نوشته شده در جمعه 14 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 13:57 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
امشب به تک تک ستاره ها سر زدم اما هیچکدوم تو نبودی
وقتی به اخرین ستاره رسیدم در گوشم گفت:
اونی که دنبالش میگردی ماهه نه ستاره
نوشته شده در جمعه 14 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 13:56 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
هنگامی کــه مُــردم،
تکــه يخــی بــر روی خــاکــم بگــذاريــد،
هــر روزه بعــد از طلــوع آفتــاب!
تــا بــا آب شــدنــش روی خــاکــم،
گمــان کنــم کــه
کسی کــه مــن بــه يــادش بــودم
بــه يــادم گــريــه مـی کنــد ...
نوشته شده در جمعه 14 مهر 1391برچسب:
وقتی من مردم ,
ساعت 13:54 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
مهمان ناخوانده ی قلبم…
بمان…
بمان، که ماندنت را سخت دوست دارم…
نوشته شده در جمعه 14 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 13:53 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
برای همه خوب باش...
اونکه فهمید، همیشه کنارته و بیادت...
اونکه نفهمید...
یه روز میفهمه که دیره...
و فقط دلش برای خوبیات تنگ میش ه.....!
نوشته شده در جمعه 14 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 13:28 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
سوزش شلاقی که بیدارم کند
بهتر از نوازش دستی ست که خوابم کند
نوشته شده در پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 12:14 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
این روزها می گذرند….
ولی من به این سادگی
از این روزهای تلخ نمی گذرم...
با خود می اندیشم واژه ی عذر خواهی گاهی چه غریب است و چه بی رحم ...
گاهی نیز مرحمی بر قلب های غریب ...
این روزها میگذرد ....
نوشته شده در پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 12:12 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
ز مرگم هیچ نمی ترسم اگر دنیا سرم ریزد،
از این ترسم که بعد از من گلم را دیگری بوسد
نوشته شده در پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 12:12 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
یه جـآیے باید دسـتـِ آدمـآ رو بکشے
نـِگه شـوטּ دارے ؛
صورتـشوטּ رو میوטּ دستـآتـ مُحـکـم بگیرے
بگے : بـبـیـטּ ...
مـטּ دوستـتـ دآرم ، نــــرو !
نوشته شده در پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 12:11 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
نوشته شده در پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 12:10 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
آنگاه که ضربه های تیشه زندگی را بر ریشه آرزوهایت حس میکنی
به خاطر بیاور که زیبایی شهاب ها از شکستن قلب ستارگان است
شهاب هیچوقت از شکستن ستاره ایی به وجود نخواهد امد شهابــ تنها عشقیس که بوده و پایدار میماند
نوشته شده در پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 12:9 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
عشق نمی پرسه تو کی هستی؟ عشق فقط میگه: تو ماله منی .
عشق نمی پرسه اهل کجایی؟ فقط میگه: توی قلب من زندگی می کنی .
عشق نمی پرسه چه کار می کنی؟ فقط میگه: باعث می شی قلب من به ضربان بیفته .
عشق نمی پرسه دوستم داری؟ فقط می گه: دوستت دارم …
ع شق نمی پرسه چرا دور هستی؟ فقط میگه: همیشه با منی .
نوشته شده در پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 12:7 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
قابل توجه اون دسته از پسرایی که عقده ای شدن و همه چیو به شوخی میگیرن
یه نفر اومده بود توی وبلاگ و نظر داده بود و گفته بود: آیا کسی با تو دوس میشه؟؟!!
آره دوس میشن...چرا که نه؟
دوس دخترایی داشتم و دارم که همه ی پسرا آرزو دارن داشته باشن..
این عکس یکی از دوس دخترام...ستاره جوووون
جون مادرت دختر به این جلفی و خوشکلی دیده بودی؟؟؟؟؟
پس ضر زیادی نزن و دوس دخترمو ببین تا چشات در بیاد..
تازه این یکی از دوس دخترامه... فکرشو بکن بقیه دوس دخترام چجورین!!
این عکس را دیروز ظهر توی خونمون انداختم... با لپ تاپ اومده بود تا فیلم عروسی خواهرشو بهم نشون بده و.....
نظر یادت نره!!!
نوشته شده در چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:25 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
دوستـــــــــــــــ دارم عشق منــــــــــــــــی ،همــــــــــــــــــــه کســــــــــــــــــــــــم
♥♥ همــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه کســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم ♥♥
دوستـــــــــــــــ دارم با تــــــــــــــــو فقـــــــــــط هــــــــــــم نفســــــــــــــــــــــــــم
♥♥ هــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم نفســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم ♥♥
نوشته شده در چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:22 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
آسمانـــــــــــــ را ستــــــــــــاره زيبـــــــــــــا ميكنــــــــــــد
باغـــــــــــــــــــــ را گلــــــــــــــــــــ
عشقـــــــــــــــــــ را محبتــــــــــــــــ
چشمــــــــــــــــــ را اشكـــــــــــــــــ
و دلــــــــــــــــــ مـــــــــــــــــــا را يــــــــــــاد تـــــــــــــــو
نوشته شده در چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:21 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
ــــا دوبـــــاره دیــــ❤ــــدنــــت . . .
ایــــن تخـــ❤ـــــت خـواب را وارونـــــه خواهـــــم خوابیــــــد!
خیانــــت اســــت به تـــــ❤ــــو ..
ســـــر بر ڪنار "خیالـــ❤ـــت" گذاشـــــتن !
نوشته شده در چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:19 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
در خیـــالـمــــ پشتــــِ سـرتــــ آبــــ ریـخـتـمـــ...
نـ ه بـرایـــــِ اینــکـ ـه بـرگـردیــــ!!
آبـــ ریـخـتـمـــ...
تـا پـاکــــ شـود
هـرچــ ه ردّ پـایــــِ توسـتـــــ از زنــدگـــ ــــی
نوشته شده در چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:17 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
ב نبالــ کسے نیستمـ کہ وقتے میگمـ
میرمـــ میگہ : نـــرو !
کسے رو میـخوامــ کہ
وقتے میگمـ میرمـــ
میگہ:صبــــــر کـטּ.منمـ باهات میامــ
+ تنـهـــا نــــ ♥ ــــرو... +
نوشته شده در چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:16 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
نترس
اینجـــا تاریک نیست
اینجـــا جاییست رویایی مخصوص تو
اینجا
پشیمان نمیشوی
بدون ترس در آن قدم بُگذار
فقط کمی ترک دارد
اینجـــا قلب من است !
نوشته شده در چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:12 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
عشق یه چیز کور نیس!
عشق باید روشن باشه!
عشق اصلا تو روشنایی جوونه میزنه!
عشق از سر ناچاری نیس!
عشق باید خودش یه چاره باشه!
عشق میدون عمل وسیعی لازم داره!
عشق زمان لازم داره!
اون که تو یه جای کوچک ویه زمان کوتاه به وجود میاد عشق نیس!
اون کسی که میره تا عاشق بشه به عشق نمیرسه!عشق باید خودش یه چاره باشه!
اون پسر یا دختری که منتظره مثلا عصری از خونه بیاد برون تا یکی رو ببینه
یا
یکی بیاد طرفش تا عاشق بشه بعدش تو اتاق بشینه اهنگ بزاره و گریه کنه
دنبال عشق نمیگرده میخواد بازی کنه
میخواد بگه که مثلا من بزرگ شدم!!!
نوشته شده در چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:7 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
در دادگاه عشق
قسمم قلبم بود
وکیلم دلم بود
وحضار جمعی از عاشقان و دلسوختگان
قاضی نامم را بلند خواند و گناهم را دوست داشتن تو اعلام کرد
محکوم شدم به تنهایی و مرگ
در کنار چوبه دار از من خواستند که اخرین خواسته ام را بگویم و من گفتم به تو بگویند
*دوستت دارم*
نوشته شده در چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:5 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
این هم از یک عمر مستی کردنم
سال ها شبنم پرستی کردنم
اما دل زهر جدایی را بخور
چوب عمری با وفایی را بخور
اما دل دیدی ماتت کردو رفت
خنده ای بر خاطراتت کردو رفت
من که گفتم این بهار افسره نیست
من که گقتم ای دل بی بندو بار عشق یعنی رنج یعنی انتظار
شیر باشی عشق موشت میکند موش باشی عشق ماتت میکند
اه عجب کاری بدستم داد دل هم شکستو هم شکستم داد ...
نوشته شده در چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:2 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
حتما بخون... پشیمون نمیشی
با سلام خدمت دوستای عزیزم
راستشو بخوای قصه ی امروز از اینجا شروع شد که..
من و یکی از دوستام که خیلی دیوونه و عاشق هستیم 2 ساله که باهم توی یک مدرسه درس میخونیم اما خیلی اذیت میشیم...
واسه اینکه یه مدرسه دخترونه نزدیک مدرسه ی ماست و همشون آمار میدن..
منو دوستمم که ماشالا خیلی خوش هیکل و خوشگل و خوش تیپیم!!!!!!!
امروز بدترین روز بود..قلبم افتاد توی شلوارم..
یه دختره خیلی به من آمار میداد و یه دختر دیگه هم به دوستم آمار میداد...
داشتیم تصمیم میگرفتیم به کدومشون شماره بدیم که دوستم شروع کرد به چرت و پرت گفتن! میگفت من خیلی تنهام تورو خدا بیا بریم دنبال همون دختره که به من آمار میده و....
خلاصه افتادیم دنبالشون...3 نفر بودن..
از هرطرف رفتن ماهم دنبالشون رفتیم تا اینکه آقا پلیسه ما را دید و به طرز خیلی خفن اومد و منو دوستمو به زور سوار ماشین کرد و خلاصه رفتیم کلانتری...
دوستم میگفت آقا غلط کردیم...گوه خوردیم...
پلیسه خیلی آشغال و عقده ای بود... گفت غلط کردی مزاحم ناموس مردم شدین و...
منو دوستم اونقدر گریه کردیم که دیگه از چشمامون خون میومد!!
اما حتی یه ذره دلش نسوخت و کوتاه نیومد..
میگفت پدرتونا در میارم... یه مشت مزاحم خیابونی مثله شما باید ریختن توی این خیابونا و هر غلطی میخوان میکنن...
خلاصه میکنم... از ما تعهد گرفتن (اثر انگشت.. آدرس خونه..آدرس مدرسه..شماره شناسنامه و...) و بعد از یه عالمه سیلی که بهمون زدند گفتن زنگ بزنید تا خانوادتون واستون لباس بیارن (آخه خداییش لباس منو دوستم خیلی خیلی خیلی جلف و زننده بود)
بعدشم بلایی به سر ما آوردن که من دیگه گوه بخورم دختر بازی کنم...
دیگه از همه پلیس ها میترسم... ریدم به این جامعه ی تخمی...
نظر یادتون نره
نوشته شده در سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 21:1 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
هیــــــــــــــــــــــــــس!
ساکت!
یه کف مرتب به افتخارش …!
چه با احساس منو گذاشت و رفت …
نوشته شده در سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:38 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
نوشته شده در سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:33 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
هر چقدر
عطـــرت را عوض کنی
باز هم تنـــت،
بوی کثیف خیـــانت را میدهد…
عزیز لعنـــتی ام …
نوشته شده در سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:31 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
هر چند ،
نمی دانم خواب هایت را با که شریک می شوی
اما هنـــوز ،
شریک تمام بی خوابی های من تویی …
نوشته شده در سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:30 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
از تو عبور میکنم ، فقط نگاه میکنی
من اشتباه میکنم ، تو هم گناه میکنی
ازم عبور میکنی ، ببین، سقوط میکنم
به من نگاه کن ، بزن ، فقط سکوت میکنم
نوشته شده در سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:29 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
در یک روز خزان پاییزی پرستویی را در حال مهاجرت دیدم به او گفتم:
چون به دیار یارم میروی به او بگو دوستش دارم ومنتظرش می مانم.
بهار سال بعد پرستو نفس نفس زنان آمد.
و گفت:
دوستـــــش بدار ولی منتظــــــــرش نمـــــــــان .
نوشته شده در سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:26 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
امشب تمام حوصله ام را
در یک کلام کوچک
از تو
خلاصه کردم
ای کاش می شد
یک بار بگویم ” دوستــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت دارم ”
ای کاش فقط
تنها همین یک بار
تکرار می شد!
نوشته شده در سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:24 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
نشانی ام را اگر خواستی....
همینجـــــــــــــــــــاست....
پشت مانیتوری که نمیتواند تورا ب من برساند....
نوشته شده در شنبه 8 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 19:12 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
دلتنگی همون مکثیه ک رو اسمش میکنی وقتی شماره های گوشیتو میای پایین....:(
+ببخشید میدونم عکسش ربطی ب موضوع نداره:دی
++یعنی این حسیه ک هر شب دارما!!!
نوشته شده در شنبه 8 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 19:10 به قلم ✪بــــهـــراد✪
||
صفحه قبل 1 ... 5 6 7 8 9 ... 15 صفحه بعد