✣✣✣اگه بی جنبه ای نیا تو✣✣✣
هیس هیچی نگو!!!!!!!

رفتم نشستم کنارش..
گفتم: برای چی نمیری گلات رو بفروشی؟
گفت:بفروشم که چی؟ تا هفته قبل میفروختم که با پولش ابجیمو ببرم دکتر دیشب حالش بد شد و مُرد .. بعد با گریه گفت:تو میخواستی گل بخری؟
گفتم:بخرم که چی؟ تا دیروز میخریدم برای عشقم امروز فهمیدم باید فراموشش کنم...! اشکاشو که پاک کرد,
یه گل بهم داد با مردونگی گفت: بگیر باید از نو شروع کرد تو بدون عشقت,من بدون خواهرم ‏ ‏. . .

نوشته شده در جمعه 28 مهر 1391برچسب:, ساعت 12:4 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

 

 

خداوندا!

 

 

 

مگر نه‌اینکه من نیز چون تو تنهایم

 

 

 پس مرا  دریاب

 

و به سوی خویش بازگردان ،

 

دستان مهربانت را بگشا 

 

که سخت نیازمند آرامش آغوشت هستم ...

 

 

نوشته شده در جمعه 28 مهر 1391برچسب:, ساعت 12:2 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

 

 

معذرت خواهي‌ ، حرمت داره

يه نفر غرورش رو ميشکنه بخاطر تو

از کـنـار مـعـذرت خـواهـي‌ سـاده رد نـشـو !!!

 

 

نوشته شده در جمعه 28 مهر 1391برچسب:, ساعت 12:1 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

 

 

شب سردی ست و هوا منتظر باران است


وقت خواب است و دلم پیش تو سرگردان است


شب بخیر ای نفست شرح پریشانی من


ماه پیشانی  من دلبر بارانی
من

نوشته شده در جمعه 28 مهر 1391برچسب:, ساعت 12:0 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

آب گران شد !
برق گران شد !
گاز گران شد !
یارانه ها رو نقدی کردند !
نان گران شد !
تخم مرغ گران شد !
هزار میلیارد تومن کلاهبرداری شد!!
3000 میلیارد تومن اختلاس کردند !!
سکه 1500000 هزار تومن شد !
دلار پرواز کرد !!!!!!!
مشکل اشتغال حل نشد !!

و ما تنها کاری کردیم این بود که جک ساختیم … جک ساختیم …

و خندیدیم و خندیدیم(نخندیم چیکار کنیم؟؟؟)

نوشته شده در جمعه 28 مهر 1391برچسب:, ساعت 11:55 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

نگاهم رو به سمت تو، شبم آیینه ی ماهه


دارم نزدیکتر میشم، یه کم تا آسمون راهه


به دستای نیاز من، نگاهی کن از اون بالا


من این آرامش محضو، به تو مدیونم این روزا


خدایا دوستت دارم، واسه هر چی که بخشیدی


همیشه این تو هستی که، ازم حالم رو پرسیدی


بازم چشمامو می بندم، که خوبی هاتو بشمارم


نمی تونم فقط میگم، خدایا دوستت دارم


تو دیدی من خطا کردم، دلم گم شد دعا کردم


کمک کن تا نفس مونده، به آغوش تو برگردم


تو حتی از خودم بهتر، غریبی هامو می شناسی


نمی خوام چتر دنیا رو، که تو بارون احساسی


خدایا دوستت دارم، واسه هر چی که بخشیدی


همیشه این تو هستی که، ازم حالم رو پرسیدی


بازم چشمامو می بندم، که خوبی هاتو بشمارم


نمی تونم فقط میگم، خدایا دوستت دارم

نوشته شده در جمعه 28 مهر 1391برچسب:, ساعت 11:51 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||
صبر کن سهراب !

گفته بودي قايقي خواهم ساخت ؟ 
دور خواهم شد از اين خاک غريب ،
قايقت جا دارد ؟ ! !

من هم از همهمه اهل زمين دلگيرم . . .

نوشته شده در جمعه 28 مهر 1391برچسب:, ساعت 11:40 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||
اينجا در دنياي من،

گرگها هم افسردگي مفرط گرفته اند!

ديگر گوسفند نمي درند،

به ني چوپان دل مي سپارند و

گريه مي کنند...

نوشته شده در جمعه 28 مهر 1391برچسب:, ساعت 11:39 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

 

ازکسانیکه از من مـتنفرند سپاس گذارم، آنها مرا قویتر میکنند

از کسانیکه مرا دوست دارند ممنونم، آنان قلب مرا بزرگتر میکنند...

ازکسانیکه مرا ترک میکنند متشـکرم، آنان به من می آموزند،

که هیچ چیز تا ابد ماندنی نیست ....

از کسانیکه با من میمانند سپاسگذارم،

آنان به من معنای دوست داشتن واقعی را نشان میدهند....

نوشته شده در پنج شنبه 27 مهر 1391برچسب:, ساعت 20:35 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

من هیچی نمی خواهم

تنها صدایت را می خواهم تا موسیقی سکوت لحظه هایم باشد

نگاهت را میخواهم تا روشنی چشمهای خسته ام باشد

وجودت را میخواهم تا گرمای آغوش سردم باشد

خیالت را می خواهم تا خاطره لحظه های فراموشم باشد

دستهایت را می خواهم تا نوازشگر بی کسی اشکهایم باشد

وتنها خنده هایت را میخواهم تامرحم کهنه زخمهای زندگی ام باشد

اری تنها تو را میخواهم!

نوشته شده در پنج شنبه 27 مهر 1391برچسب:, ساعت 20:34 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

                 

خوابیدن میان دستان تو

بیدار شدن روبروی چشمان تو

دیدن لبخند هر روزه ی تو

گرفتن دستان گرم تو

سر بر بازوی تو نهادن

راه رفتن بازو به بازو کنار نگاه تو

این است تنها آرزوی من، رویای همه ی شبهای من

نوشته شده در پنج شنبه 27 مهر 1391برچسب:, ساعت 20:33 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

 

نيــــــش زدن طبيعتشــــــونه

 

 

دلگيــــــر نشــــــو از آدمــــــا

نوشته شده در پنج شنبه 27 مهر 1391برچسب:, ساعت 20:32 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

عشق فقط عزیزمو دوستت دارم نیست ...!


عشق اینه که تو هر شرایطی باهاش باشی حتی اگه نفهمه.....

 

نوشته شده در پنج شنبه 27 مهر 1391برچسب:, ساعت 20:30 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

 اي اشک ، گرم و آرام ببار بر گونه بيمار من ،

 

 

 اي غم ، تو هم لذت ببر از اين همه آزار من

 

نوشته شده در پنج شنبه 27 مهر 1391برچسب:, ساعت 20:29 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

کاش می دانستی که چقدر دوستت دارم                                                                                                   
و مرا از این عذاب رها می كردی
                                                                                                                        ای کاش تمام اینها را می دانستی

 

نوشته شده در پنج شنبه 27 مهر 1391برچسب:, ساعت 20:28 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

خطی کشید روی تمام سوال ها




تعریف ها معادله ها احتمال ها



خط ها به هم رسید



و به یک جمله ختم شد



با عشق ممکن است تمام محال ها

Love

نوشته شده در پنج شنبه 27 مهر 1391برچسب:, ساعت 20:27 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

 یادش بخیر کودکی..

قهر می کردیم تا روز قیامت ...


و لحظه ای بعد قیامت می شد...

 

نوشته شده در پنج شنبه 27 مهر 1391برچسب:, ساعت 20:26 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

اشتباه بزرگه واسه کسی بمیری که قبلا واسه خیلیا می مرده...

 
نوشته شده در پنج شنبه 27 مهر 1391برچسب:, ساعت 20:25 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

 میخوانم زیر نــم نــم بــاران سرود عشقو وفا


زیر گوش معشوقی که دارد قلبی با صفا

زیر نــم نــم بــاران سرود عشق خوانم و وفا 

از تو ای یار مهربان لحظه ای نشوم جدا

 

نوشته شده در پنج شنبه 27 مهر 1391برچسب:, ساعت 20:24 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

 برق نگاه دلفریبت زیر نــم نــم بــاران آتش می زند دلم را 

شوق دیدارت در میعادگاه دگرگون می سازد احوالم را 

خوابم یا در عالم خیالم ناگه نــم نــم بــاران می کند بیدارم 

دستان گرم و نگاه سوزان یارم آتش می زند روح تبدارم

نوشته شده در پنج شنبه 27 مهر 1391برچسب:, ساعت 20:23 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

برگ باران خورده پاییزی

زیر باران پای پیاده با تورفتن

به جنون رسیدن

به انتهای جاده به خدا رسیدن

پشت شیشه التماس باران صدای ناله ناودان ویک شب رویای که خواب تورا دیدن

به تو رسیدن

گل شبنم زده صبحگاهی چی می شد تورا همیشه دیدن

یه بوسه لبان توچیدن

به خدا می سپارمت به امید دوباره دیدن

 

نوشته شده در پنج شنبه 27 مهر 1391برچسب:, ساعت 20:16 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

دیگه ناراحت نیستم


وقتی با کس دیگری می بینمت!!!


چون تو؛ پَس مانده ی منی ..



 

6250547-b.jpg
نوشته شده در پنج شنبه 27 مهر 1391برچسب:, ساعت 20:3 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

این بار که کسی آمد نمــی گویمـ بـــرو


حــتی نمی گــویمـ کس دیگـــری رامی خـــواهمـ


فقـط می گــویمـ :



ببیـــن ! من شکــستـ ه امـ !


خستـــ ه امـ !


کمی آراممـ کــــن ...



همـیـن



 
1342535044548346_large.jpg
نوشته شده در پنج شنبه 27 مهر 1391برچسب:, ساعت 20:2 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

زنی را دیدم:

به دنیا آمد تا دختر کسی شود ...


ازدواج کرد تا همدم کسی شود...


بچه دار شد تا مادر کسی شود...


برای همه کسی شد ،


اما خودش بی کس ماند...!!!


 
jasvqa46c2l2p6gjuv90.jpg
نوشته شده در پنج شنبه 27 مهر 1391برچسب:, ساعت 19:57 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

خسته شدم

از این لبخند مسخره که رو لبامه

از شوخی ها و مسخره بازیهام

از تظاهر به شاد بودن

از...

به خدا خسته شدم 

نوشته شده در پنج شنبه 27 مهر 1391برچسب:, ساعت 17:23 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

نمیبخشمت به خاطر تموم خنده هایی که از صورتم گرفتی

بخاطر تموم غم هایی که بر صورتم نشاندی

نمیبخشمت به خاطر دلی که شکستی

به خاطر احساسی که پرپر کردی

به خاطر نمکی که بر زخمم گذاردی

ولی میبخشمت به خاطر عشقی که بر قلبم حک کردی 

نوشته شده در پنج شنبه 27 مهر 1391برچسب:, ساعت 17:22 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

دِلــــــم بَچگــــے میخواهَـــــد!

جُـلوے کُـــدام مغآزه باید

پا بِکـــــوبم تا برایـم آرامِــــــش بخَــــرند؟!

نوشته شده در سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:, ساعت 18:49 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

لابــﮧ لاﮮ ِ تــوضیـــــح المــســــائــل دلـَـــ ــــمـــــ را میـگــــردَمــــ !

تــا ببــیـنَمــــــ چــــﮧ شــُـــد ...

کِـــﮧ بـــﮧ یکــــــــبارهــــ ،

دیدنتــــــــــ را بر مَنــــ حَـــرامــــ کــردﮮ !!

 

نوشته شده در سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:, ساعت 18:49 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

سـالـ ـهآ،ماه ها و روزهآ مے گـُـذَرَد....

تــُ ـو بــے مـَטּ و بــآ او.... خــُـوشـ ـحآلــ ـے....

هـَــمیـטּ بـَـ ـرآےِ دِلِ تَنــهـ ـآیَــمـ ڪافــیـ ـستـــــ

نوشته شده در سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:, ساعت 18:48 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

 

 
کاش می اومدی حالم رو بهم بزنی
.
.
.
.
 
خوشحالی‌هام ته نشین شده!
نوشته شده در سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:, ساعت 18:46 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

رابطـــه ای کهـ مُردهـ ،


هـر 5 دقیــقه یکــبار نبضش رآ نگیــر !

دیگـهـ مـُرده ...!

نوشته شده در سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:, ساعت 18:46 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

مَـטּ خوبَمـ ...مَـטּ آراممـ ... مَـטּ قول دآدهـ اَمـ

فَقط گآهے دلتنگـ میشومـ ....

دلتَنگـ تَر اَز هَمهـ دلتَنگـے هآ

گوشهـ اے مینشینَمـ ...

بآختَـטּ هآ و صِـدآے شکستَـטּ هآ رآ میشٌمآرمـــ

نـِـمیدآنمـ مَـטּ کٌـدآمـ اٌمیـد رآ نآ اٌمیـد کَردمـ ...

کٌـدآمـ خوآهش رآ نشنیدمــــ

بهـ کٌـدآمـ دلتَنگے خَنـدیـدمـ ـ کهـ اَلآטּ اینگونهـ دلتنگـم

نوشته شده در سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:, ساعت 18:45 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

تلخ تریـטּـــ جملـﮧ اے ڪـﮧ بعـב از مـבت ها عاشقے ،

ممکنــﮧ از زباטּ مَــعشوقِـت بشنوے اینـﮧ ڪـﮧ:

ما میتونیمـــ دوستاے خوبے براے همــ باشیمـــ

 

                            

نوشته شده در سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:, ساعت 18:44 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

رفـــتـــنـــت...

نـــبـــودنـــت...

نـــامـــرديـــت...

هیچـــ کدومـــ واســم ســـوالـــ نـــشــد

فــــقـــطـ يـــهــ بـــغــــضـــ دارهـــ

خـــفـــمــــ مـــيـــکـــنـــهـــ :

چــه جـــوريـــ نـــگــاتـــ کـــرد کـــهـــ

مـــنـــو تـــنــهـــا گـــذاشــتـــی؟

نوشته شده در سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:, ساعت 18:43 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||


دوســ ــــ ــــ ــتت دارم رازیســـ ــــ ـــ ـــت

کــ ــ ـــه میان حنجــ ـــ ــــ ــره ام


دق مــ ـــ ـــ ــی کند

وقتـــ ـــ ـــــ ـی که نیسـ ــ ــ ــتی

نوشته شده در سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:, ساعت 18:43 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

درونمـ غوغـآستـ ! سـآدهـ میشکنمـ بـآ کوچکـ تریـن تلنگریـ ...!

 

 

 خواستن همیشهـ توانستن نیستـ ...

گـاهیـ داغیستـ کهـ بر دلتـ میمـآنـَد !!


+تنهــآ چیزهـ بـآ کیفیتـ تویـ زندگیمون دردهـ

هر چهـ میکشیمش پارهـ نمیشهـ !!!


+ایــن خوبــ بودن هـآ مصلحتیستـ گـآهیـ بهتـر استـــ

از حـآلمـ بیخبَر باشیـ ....


+شبهـآ خوآبمـ نمیبرد

از دردِ ضربـاتـ شلّاق خـآطراتتـ روی قلبمـ

بیـ انصافـ

محکمـ زدیـ

جـآیش مـآندهـ استـ ....


+بهـانهـ برایـ گریهـ زیـآد استــ

امّا امـآن از

گریهـ های بیـ بهـآنهـ !


+این روزها کسیـ دروغ نمیـ گویــد

دروغ رآ تـآیپـــــــ میـ کـُنند ...

نوشته شده در سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:, ساعت 18:40 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

مے سپآرمت بـﮧ خدا ....


خدایے ڪـﮧ هیچـوقت تُو رآ بـﮧ مـن نسپرد...!

 

چیزهایی هست که دست خود آدم نیست ...

مثل دلتنگی یا مثل بی شعوری  !


 

نوشته شده در سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:, ساعت 18:39 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

کآشْ حَدِاَقَلْ جَوآنْمَرْدےْ مےْ کَردےْ . . . . . .

وَ مَهــْـرَبآنےْ اَمْ رآ بَهآنه ے رَفْتَنَتْ نِمےْ کَردےْ . . . . . .

تآ مَـטּ مَجْبُورْ نَشَوَمْ هَرْ رُوزْ سَنْگْ رآ نِشآטּ دِلَمْ بدَهَمْ . . . . . .

وَ بگُویَمْ اَگَرْ مِثْلِ ایـטּ بُودےْ . . . . . . او نِمیرَفْتْ . .


 


 


 

"ב لـــ ــــҐ"

يــ ــڪ ڪوچــ ــﮧ ے بـــ ــטּ بستـــــ ميـــ ــפֿـواهـــב

و يـــ ـڪ باراטּ نــــــم نـــــــم

و يـ ـــڪ "פֿــــــבا"

ڪﮧ ڪمـ ـے باهــ ــم راه بــ ـرویــــҐ

هميـــــטּ .

نوشته شده در سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:, ساعت 18:38 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

عشق ایستادن زیر باران و خیس شدن باهم نیست!

عشق آن است که یکی برای دیگری چتر شود و دیگری

نفهمد چرا خیس نشد

 

نوشته شده در سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:, ساعت 18:37 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

روزگار نبودنت را برایم دیکتـــﮧ مــے کند...

و نمره ے مـטּ باز صفر مــے شود ...!!!

هنوز نبودنت را یاد نگرفتـــﮧام...


نوشته شده در سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:, ساعت 18:36 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

شیشـــﮧ نازُک احــــــــساس مرا دست نــزטּ

چندِشم مـے شود از لَک انگُشت دروغ

آטּ کــﮧ مــے گُفت کــﮧ احســـاس مرا مــے فـهـمد...

کو ؟ کجا رفت؟ کـﮧ احساس مرا خوب فُروخت !!

 

نوشته شده در سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:, ساعت 18:33 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

خُـــــ ـــدایآ

 

مـטּ دلم قرصــﮧ

کســے غیر از تو با مـטּ نیست

خیالت از زمین راحت کـﮧ حتــے روز روشــטּ نیست

کســے انجا نمـے بینـﮧ کـﮧ دُنیا زیر چشمــــاتـﮧ

یـﮧ عمره یادموטּ رفتـﮧ زمیـטּ دار مکافاتـﮧ

فراموشم شده گاهــے کـﮧ ایـטּ پاییـטּ چـﮧ ها کردم

کــﮧ روزے باید از اینجا بـازم پیش تـــــو برگردم

خُدایا وقت برگشتـטּ یکم با مـטּ مدارا کـטּ

شنیدم گرمــﮧ آغوشت...

نوشته شده در سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:, ساعت 18:32 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

شاعرانــﮧ ـها ے مـטּ براے تو

 

ایـטּ صدا خستــﮧ است

ایــטּ دو چشم گوشــﮧ اے نشستــﮧ است

شاعرانــﮧ شعر مـטּ شاعر زبالــﮧ ها

ایـטּ کلام خستــﮧ است

شاعر زبالــﮧ ـها .... ایـטּ منم!

نــﮧ نخند!!

ایـטּ کلام خستــﮧ ام زبالــﮧ نیست

ایـטּ صداے خستـﮧ هم بهانـﮧ نیست...

شاعر زبالـﮧ ـها ایـטּ نواے خستـﮧ است!

ایـטּ صدا...ایـטּ دلِ شکستـﮧ است

ایـטּ قلم کـﮧ بیـטּ عاشقانـﮧ ـها به خوטּ نشستـﮧ است

ایـטּ منم ...! شاعر زبالـﮧ ها

ایـטּ تویــے لیلــے ستاره ها

عاشقانــﮧ گویمت:

عاشقانــﮧ ـهای مـטּ ...عاشقــے کــﮧ مــے کنند

عاشق تو مــے شوند!

عاشق تو مــے شوند...عاشقانـﮧ ـهای مـטּ

پس تو را قسم به عاشقانــﮧ ـها

عاشقــے کـטּ ایـטּ دو خطِ مانده را...!

نوشته شده در سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:, ساعت 18:31 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

چه فرقی میکنه؟؟؟

که روی کاغذبنویسم یادیوار

یاحتی روی شیشه ی بخارگرفته ی دلم...........

یاروی غبار دلگیرلحظه ها...........

چه فرقی میکنه؟؟؟

که باخون بنویسم یاجوهر

یاحتی بااشکهای سردشبونم................

چه فرقی میکنه وقتی هیچوقت این دلنوشته های خیس قلبم

به دست معشوق رویاهام نخواهدرسید................

نوشته شده در سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:, ساعت 18:30 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

مـَטּ غَمــ براے خوردَטּ بِسیار دارَمــ ...تو دیگَر برایَمــ لقمهـ نگیر...!

+کاشــ هَمیشهـ در کودکے مےماندیمـــ...کهـ بهـ جایــِ دلــ هایِمانـــ سَرِ زانوهایمانـــ زَخمــ مےشُد...

 

+ نیازمَندیــ ـها :سَریعا بهـ یکــ دَلیلــِ خوبــــ بَرایــــِ اِدامهـ ِ زندگے نیازمَندیمــ

 

+هـَــرگِـــز بهــ گذَشتِهــ بَرنگــَـرد؛
اگر ســــيندرلآ برايــ ـــ برداشتنــ کفشَشـــ برميگشتــ ،
هيچوقتــ يکــ پرنسســـ نميشد ...

 

+غَمگینَمــ ...وَقتیــ همهـ جُفتــ ـهآ تنهاییَمـــ را بهـ رُخَمــ میکشند...حتیـــ جورابــ ـهایمـــ

 

+مَنــ کهـ نَقاشیــ اَمــ تَعریفیــ نَدارَد ...لااقلــ خودِتـــ راهِتو بِکیشــ و بُرو...!

نوشته شده در سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:, ساعت 18:28 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

مادر کودکش را شیر می دهد
و کودک از نور چشم مادر
خواندن و نوشتن می آموزد
وقتی کمی بزرگتر شد
 کیف مادر را خالی می کند
تا بسته سیگاری بخرد
بر استخوان های لاغر
و کم خون مادر راه می رود
تا از دانشگاه فارغ التحصیل شود
وقتی برای خودش مردی شد
پا روی پا می اندازد
و در یکی از کافه تریاهای روشنفکران
کنفرانس مطبوعاتی ترتیب می دهد و می گوید:
عقل زن کامل نیست...

کسایی که فک میکنن مسخره س میتونن اصلا نخوننش.و کسانی که فک میکنن ارزش خوندن داره انتشارش بدن.مرسی میشم

نوشته شده در سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:, ساعت 18:27 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

 

                      

 

·        فقط با صدای لرزانت پرسیدی

·        چشمان کدام بی رحمی بود که ندید تن زخمی ات جایی دگر برای خنجرش ندارد؟؟

·        سرم را پایین انداختم وپاسخ دادم

خنجر نداشت و جز نوازش چیزی از دستان مهربانش ندیدم

با دستانت خواستی نوازشم دهی ولی دستانت را کنار کشیدم ...خواستی بپرسی ولی ادامه دادم

اری نوازش هایش،چشمان مهربانش و گرمی سخنانش ....نمی دانستم اگر برود روزی خنجری بر قلبم خواهد شد

سخنانم که تمام شد فهمیدی قصه ی تنهایی قلبم را،از جایت بلند شدی و با بغضی که سخت می کرد سخنانت را گفتی هنوز دیر نشده بعد کفشهایت را پوشیدی تا پیدایش کنی  گمشده ام را...چشم هایم را بستم و فریاد زدم

نه نه  نه ...نرو نرو

ترو خدا  دوباره نرو...نرو و زخمام و دوباره تازه نکن

از حرفام چند ساعتی خشکت زد بعد رو به من کردی ،مثل بارون گریه می کردی

اره باورت نمی شد

نشستی اشکات و به گونه هام زدی و با خنده گفتی

ببین اشکای هردوتامون شورند

بعد گفتی

همیشه منتظر همین یه کلمه بودم

۰۰۰نرو۰۰۰

 

نوشته شده در دو شنبه 24 مهر 1391برچسب:, ساعت 20:51 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

0964Ghalb Sahel به من گفتی که دل دريا کن ای دوست

به من گفتی که دل دریا کن ای دوست،همه دریاها از آن ما کن ای دوست
دلم دریا شد و دادم به دستت، مکش دریا به خون، پروا کن ای دوست
مکش دریا به خون، پروا کن ای دوست

کنار چشمه ای  بودیم در خواب، تو با جامی ربودی مار از آب
چو نوشیدیم از آن جام گوارا، تو نیلوفر شدی، من اشک مهتاب
تو نیلوفر شدی، من اشک مهتاب

 

تن بیشه پر از مهتابه امشب، پلنگ کوه ها  در خوابه امشب
به عاشقی دلی سامون گرفته، دل من در تنم بی تابه امشب
دل من در تنم بی تابه امشب

نوشته شده در دو شنبه 24 مهر 1391برچسب:, ساعت 20:50 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

0965Barf دلت که می لرزید، من با چشام دیدم...

دلت که می لرزید من با  چشام دیدم
تو زل تابستون چقدر زمستونه
هوا گرفته نبود دلم گرفت اون شب
به مادرم گفتم هنوز بارونه … هنوز بارونه


قطار رد شدو رفت مسافرا موندن
مسافرا که برن قطار میمونه
تو برف بارونی قطار قلب منه
قلب شکسته من تو برف مدفونه
دونه به دونه غمی ریل به ریل شبم
غم توی خونه من هر شبو مهمونه

 

 

بگو شب  بخوابه من بیدارم
من  شبو زنده نگه می دارم
بگو شب بخوابه من بیدارم
من شبو زنده نگه می دارم

یه شب که سردم بود به مادرم گفتم
هوا که سرد میشه یاد تو میفتم
طفلی دلش لرزید دلش دوباره شکست
تو زل تابستون توکوچه برف نشست

مسافرا شعرن تو برف و بارونی
قطار قلب منه چشم تو پنجره هاش
پنجره ها بستن مسافرا خستن
ببار تا دم صبح به فکر هیچی نباش

دونه به دونه غمی غصه به غصه شبم
کاشکی یه روز صبح شه کاش فقط ای کاش

بگو شب  بخوابه من بیدارم
من  شبو زنده نگه می دارم
بگو شب بخوابه من بیدارم
من شبو زنده نگه می دارم

نوشته شده در دو شنبه 24 مهر 1391برچسب:, ساعت 20:48 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

         

نوشته شده در جمعه 21 مهر 1391برچسب:, ساعت 11:34 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||